حلقـه
رفتم آن جا مست و گفتم ای نگار
چـون مـرا دیوانـه کـردی گـوش دار
گفت بنگر گوش من درحلقهایست
بسته آن حلقـه شو چون گوشـوار
زود بردم دست ســـوی حلقـهاش
دست برمن زدکه دست ازمن بدار
انـدر این حلقــــه تو آنگـــه ره بری
کز صفـــا دری شــوی تو شاهـوار
حلقـــه زرین مـــن وانگـــه شبــه
کی رود بر چــرخ عیسـی با حمار
غزل شماره ١١٠٣دیوان شمس مولانا
بنام الله